نتایج جستجو برای عبارت :

چهارسال پیش، این موقع

به طور رسمی ، دو روز دیگه تا فارغ‌التحصیلیم مونده . البته ۳تیر یه امتحان جامع داریم ولی خب حس جالبیه که در جواب سوال تموم نکردی ؟ بگی دو روز مونده 
از چهارسال اتفاق‌های عجیب و دیدن آدم‌های جورواجور و تحقیر شدن‌ها به دست استاد و پرسنل بیمارستان و همه همه، حالا فقط دو روز مونده و میدونم که این چهارسال فقط نمونه‌ای بود از اتفاق‌ها و آدم‌هایی که تو سال‌های آینده زندگی پیش روم قرار میده .. 
بی‌انصاف نباشم ، روزهای خوب ، حس‌های خوب و آدم‌های
دم دم زمستون می خورد بوی نان گرمی به مشام
دل و دیده هر دو کنند یاد مادر بی ادعایم
سالهاست که آغوش پر مهر او را دیگر نمیبینم
آن موقع صبح که بسم الله بسم الله به زبانم میگذاشت
آن موقع که دعا پشت سرم میکرد
آن موقع جواب داد من بر سرش سکوت بود
آن موقع که درد من دوایش درست او بود
آن موقع که خوشحالیش خوشحالی من بود
و آن موقع که...
کاش که یک لحظه دگر برگردم به عقب و ببینم آن چه که او دوست دارد و بکنم آن چه که او میخواهد
کاش...
چهار سال پیش که خوابگاه آمدم پر از احساس‌های متناقض بودم، احساس هیجان و ترس و گنگی هیجان‌زده از سبک جدید زندگی و استقلالترس از آدم‌های جدید و تعامل، ترس از مشکلات و ناسازگاری‌ها
 من آنقدر خوش‌شانس بودم که چهارسال خوبی با آدم‌های فوق‌العاده‌ای داشتم. پر از تجربه‌های خوب بود، آنقدر که ناراحتی‌ها و تنهایی‌ها کمرنگ شود
خوابگاه تنهایی داشت اما پر بود از کشف و تجربه‌های جدیدی که لازم بود بگذرانم، خوابگاه یادم داد صبور باشم و با آدم‌ها
چهارسال پیش امروز...
همه لبخند داشتیم...همه خوشحال بودیم...همه به هدفی که ماه ها براش تلاش کرده بودیم رسیده بودیم...همه فکر میکردیم تا آخر باهمیم،دیگه سختی ها تموم شده،همه یه طوری برا خودمون رویایی ساخته بودیم که مطمئن بودیم بهش میرسیم،اما سرنوشت نخواست...نخواست خوشحالیمون رو ببینه... نخواست شاهد خنده هایی باشه که از ته دل بودن.
از هم جدا افتادیم...
الانم خوشحالیم اما بعد از شکست هایی که هنوز که هنوزه ازش یه چیزایی باقی مونده...
هنوز بعد از چهارسا
سلام
من 4 سال پیش وبلاگ بهشت من رو داشتم و با خیلیا دوست بودم، هنوز که هنوزه به اون دوران خوشم، یادم میاد ماه رمضان هم بود که قبل سحری با چندتا از دوستان چت میکردم، وای چه دورانی بود، اگه قبل اینکه بیام اینجا و ببینم که هنوز دوستام تو دنبال کننده ها و دوستانم هستن هم یاد اون موقع میکردم
و این که دیشب من به همه ی کسایی که وبلاگشونو دنبال میکردم با کلی ذوق و شوق پیام دادم، حالا هم منتظرم
منتظر دوستایی که داشتم
منتظر اونایی که هنوز هم پیامای خصوصی
چهارسال پیش این موقع،توی محل امتحانم، با مطهره دعای مجیر میخوندیم
حالا چرا مجیر؟ نمیدونم:)
نمیدونم چی شد و من شدم دانشجوی زبان و ادبیات عرب یه دانشگاه خوب... 
وقتی پشت کنکوری بودم میگفتن شما یه سال زحمت میکشید ولی چهارسال بهره می‌برید، بلکه یه عمر...
البته بعضیها هم معتقد بودن رشته مهمتر از دانشگاهه،تو باید رشته ات رو دوست داشته باشی، آزاد با سراسری، تهران یا شهرستان فرقی نداره.
اما من با دسته ی اول موافقم....
رشته و دانشگاهت، باقیِ عمرت رو م
تو چهارسال دانشکده من به جز چند مورد تقریبا شبیه اون پسره بودم!!
البته من شلوار لی حدود ۸سالی هشت نپوشیدم تقریبا از همون موقع که نتانیاهو گفته بود ما با اونایی که شلوار لی می‌پوشن کار نداریم دیگه نپوشیدم و اینکه من عینک رو فقط موقعی که لپ‌تاپ کار می‌کنم یا مطالعه دارم میزنم
پ.ن۱:
من عکس خودم رو نمیذارم چون که می‌ترسم به گناه بیافتید از این همه زیبایی!!! و ترنج و چاقو پیشتون باشه خون راه بیافته:)
پ.ن۲:
ولی جدی عکسا رو خودم ندارم فعلا نفرستادن
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از حدود سه چهارسال، باز برمیگردیم به شبهای تنهایی و صدای تق تق کیبورد که حرفای نگفته رو بی اختیار روی صفحه ی اینجا حک میکنه...
احساسم از برگشتن توصیف ناپذیره.
باشد که فرصت نوشتن و خلوت کردن بیشتر از اینها فراهم شود...
چهارسال گذشت و امروز کنکور دیگری را تجربه کردم. شاید آخرین آن را. بعد از کنکور قبلی دو ماه زنده نبودم اما اینبار فرصتی نیست. باید هرچه سریعتر شروع به جبران گذشته کنم. به قول استاد کنگاوری امروز اگر یک روز بخوابی ده روز عقب می افتی! حقیقت دارد. 
ادامه مطلب
 
از کنار کافه‌ی مورد علاقه‌م در خیابون مورد علاقه‌ام،در هوای خنکِ موردعلاقه‌ی پاییزیم میگذرم و از پشت شیشه‌های رنگیش به نور لایت و میزو صندلی‌های لهستانیش نگاه میکنم و حس میکنم چقدر دلم برای روزهای قبل تنگ شده! سه چهارسال پیش!من فقط بیست و سه‌ ساله‌ام و تمام حس‌های گرم و دنج دنیا رو یجوری بیاد میارم انگار سال‌ها پیش اتفاق افتادن ! سال‌های دور گذشته...
 
 
 
بازی های هدفدار بالای چهارسال
 
✔️یک کتاب روی سر کودک بگذارید و بخواهید مسیری را بدون اینکه کتاب بیفتد، طی کند. برای چالش بیشتر مدل راه رفتن را هر دفعه تغییر دهید، سریع راه برود، به پشت راه برود…
✔️میتوانید در مسیر مانع مثل بالشت بگذارید در این بازی کودک باید از روی موانع عبور کند
✔️میتوانید در مسیر موانع 
ادامه مطلب
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن رئیست مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دوستت مطلقا حرف نزن
اگر برای خودت ارز قائلی موقع حرف زدن دو نفر با هم بین حرفشون نپر و مطلقا حرف نزن چون حرفت کم رنگ میشه
 
 
 
ادامه دارد ....
 
فقط میخواهم بنشینم یه گوشه و عصار درگوشم بخواند چیزی که ازت توی خاطرمه چشمای خیلی قشنگه مگه نه؟ و تا توان دارم گریه کنم...پر از بغض و غم و دلتنگی م این روزها...نمیدانم روزهای آینده م قرار است چگونه پیش برود...
فقط آغوشش آرامم میکند که دوری آن را هم از من گرفته ست...
روزهای سختی ست...دارد تمام میشود این چهارسال...ترس از آینده...دلتنگی برای گذشته....من فقط بغض دارم....من کم آورده م....من به بودنش معتاد شده م...به شنیدن صدایش حتی از راه دور....و حالا وقتی این خد
مگر میشود کسی اینقدر چندش و تهوع آور باشد که با دیدنش حالت خراب و خرابتر شود؟! کسی که نبودنش بهتر از بودنش است و همچنان نفس میکشد و زنده است‌ کسی که فقط خودش را بخواهد و خودش را ببیند.
 چهارسال است که به بهانه ی خانه سازی، پیرزن را دق داده است. چهارسال است که فرزندانش یک جا نتوانسته اند در خانه ی پیرمرد دور هم جمع شوند و با هم بنشینند زیرا اتاق موقت مسکونی اشان ظرفیت سه نفر را بیشتر ندارد. چهار سال است در اتاقی که من نامش را طویله گذاشته ام‌ نه
۴ سال پیش بنزین دو نرخی ایجاد فساد میکرد الان که دیگه رای لازم نداره، بنزین دو نرخی رونق اقتصادی میاره.
بعدها فهمیدیم دلار دو نرخی هم این خاصیت رو داره. پس هردو رو اجرا کردیم. -♂
جمعه ، ۲۴ آبان ۹۸@IrNews_24
[عکس 482×318]
مشاهده مطلب در کانال
منتظرم که تایم دارویی که رو سرمه تموم شه تا برم بشورمش 
تو این فاصله خاطرات این ۴ سال تو ذهنم مرور میشه ...۴ سال پیش روز ۵ مهر سال ۹۵ اولین روز دانشجوییم بود و حالا امروز احتمالا آخرین روزش بود به حول و قوه ی الهی ...
روزای اول دانشگاه پر از شور و هیجان بودم ... دوست داشتم این چهار سال زودتر بگذره طعم فارغ التحصیلی رو بچشم ...دقیقا سال ۹۵ همچین روزهایی ورودی های ۹۱ آخرین  روز کارشناسیشون بود و طبقه ی همکف دانشکده باهم عکس میگرفتن تو دلم چقد غبطه میخ
درشرایط فعلی که شرایط اقتصادی جامعه، موجب شده است اضطراب، استرس و افسردگی در بین قشر معلمان نیز بالا برود که آن ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند، برای رفع یا کاهش اختلالات رفتاری باید با برگزاری کارگاههای آموزش روانشناسی مختلف که چگونه بچه ها را شاد کنند و اضطراب و استرس آن ها را از بین ببرند، حداقل سالی یکبار اقدام کرد و منوط به چهارسال دوره آموزشی تربیت معلم نباشد.اگر معلمان بی نشاط باشند؛دانش آموزان نیز ضربه خواهند خورد.
داشتم پست یکی از وبلاگی ها که از قضا آموزش زبان شیرازی بود را میدیدم که خاله جان(از همان خاله هایی که همهههه جا هست و حتی صفحه اینستاگرامی هم دارد)سری در بیاورد و من ناچار به شرح وبلاگنویسی و نشان دادن ثمره چهارسال از زندگی و توهماتم شدم.پا در دنیای نوشته هایم که گذاشت،گفت: نوشته هایت از آنهایی ست که آدم میپندارد بدبخت بیچاره ای و میخواهد زار بزند برایت و حتی گاها حس خودکشی از بالای پل هوایی را دارد.گفت و گفت و مرا توجیه کرد که خانه تکانی کنم،د
بعضی چیزها هیچوقت از دل آدمی در نمیرود
هیچ وقت...
روزها که بگذرد،هفته ها،ماه ها،و شایدم سالیان سال هم بگذرد
بازم یادت نمیرود حرف ها و کارهایی که باعث شد همیشه بهش فکرکنی
حالا چه خوب و یا چه بد...
شاید کوچک باشد،شایدم بزرگ،شاید حرف خوب و شایدم حرف بد
توهین،تهمت،یا خوبی و یا نیکی و یا بزرگی
بعضی چیزها واقعا از دل من در نمیرود
موقع خواب به یادشم،موقع غذا به یادش،موقع استراحت،موقع کار،
موقعی ای که تو چهره همون افرادی که این حرف را به من زدند یادش م
سوالات درس یازدهم مطالعات اجتماعی هشتم 
سوالات متن مطالعات اجتماعی هشتم
                                       
 
1-چه زمانی را میتوان پایان دوره ی ایران باستان دانست؟
از زمان  ورود اعراب مسلمان به کشور ما و فروپاشی حکومت ساسانی
 
2-همزمان با ظهور اسلام در عربستان چه کسی بر ایران حکومت می کرد واوضاع ایران چگونه بود؟
خسرو پرویز بر ایران، حکومت می کرد. او دعوت پیامبر (ص) را برایقبول اسلام نپذیرفت. وقتی خسروپرویز به دست 
پسر خود به قتلرسید، رقابت و دش
-
جواب سوال بالا رو میخوای؟
تو ترکی «او واخت کی, او زامان کی»نداریم.
خب پس چه‌جوری باید گفت: (موقعی که, تا زمانیکه, از وقتی که و...)؟؟
....
جوابش ساده‌س فقط کمی دقت کنین:
در ترکی چندتا پسوند «(وقتی که) ساز » داریم که اخر ریشه ی فعل ها میچسبن و معنای «وقتیکه» میارن داخل جمله. این پسوندها شامل ایناس:
✅اینجا(۴).. ınca
گَلینجه gəlincə... در موقع آمدن
باخینجاbaxınca...موقع نگاه کردن
سئچینجهseçincə... موقع برگزیدن
چیخینجاçıxınca...موقع خارج شدن
✅آندا(۲)... anda
گَلَندهg
از جمله دوست داشتنی ترین مکالمه هام در حال حاضر اون قسمت از Big Bang Theory هست که Sheldon می گه من داشتم زندگیمو می کردم. شما منو ویروسی کردید با به فکر بودنم، حمایت کردنم، .... ، دچار احساس شدم. حالا وضعم اینه. اون موقع ها خوشحال تر بودم، بعدم می گه البته اون موقع ها احساس نداشتم، پس کی می دونه؟
ﺷﺨﺼ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﻦ ﺷﺨﺼ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . 
 
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭ ﺗﻪ ﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺮﺩ ﻮﺎﻧ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺮﺍ . 
ﺍﺯ ﺩﺪﻥ ﺍﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻮﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. 
 
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺮﺳﺪ ﻪ ﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﻨ.
ﻮﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
 
ﻭﻗﺘ ﻣﻦ ﺑﺮﺍ ﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧ ﻣﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﺸﻮﻧﺪ.
 ﺣﺎﻝ ﻭ
در روز زن از مردی که همسر دومش را به قتل رساند  آقای محمد علی نجفی یاد می کنیم.اگر گلوله ها به هدف نخورده بود شاید الان سرلیست لیست رفقاش بود.
خانم ها موقع رای دادن توجهشان فقط به شعارها و حرف ها نیست .
اگر می خواهید سالم و زنده باشید و هوو هم در زندگی تان نیاد موقع انتخابات دقت کنید
 
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
آشوان همیشه صداش دوسداشتنیه. و هیچ وقت برام از مد نمیوفته و دوستداشتنیه.
اسم این اهنگش کاش اینجا بودیه. 
اذان شد.
کلا موقع اذان اهنگ گوش ندین. میگن موقع مرگ شهادتین نمیتونید بگید.
کلا امشب شدم ترکیبی از حرفای ضد و نقیض.
چ مرگمه.
وقتی به دنیا اومدم خیلی مشکلات داشتم زردی داشتم که خون م رو عوض کردن تا چند وقت باعث شده بود که تا چند سال جوش های عفونی بزنه توی صورتم !!! موقع تولد هم جمجمه ای سرم شبیه قایق بود که توی هشت ماهگی عمل جراحی کرده ام و الان بجز یه خط عمل جراحی روی سرم که موقعی که موهامو کوتاه میکنم مشخص میشه  و یه سری سر درد های بی موقع چیز دیگری ندارم !!! 
دایی گرامی برادرزاده م( به عبارتی برادر همسر برادرم) فکر کن یه آقاپسری هم سن و سال حالای من؛ تصمیم گرفته با خانومی ازدواج کنه که 2 فرزند داره و هم سن خودش هست. بخش زیبای این ازدواج برای من دو تا دلیل آقا ساسان برای ازدواج با لاله خانوم هست؛ اول اینکه گفته چهارسال وقت گذاشتم شناختمش. حالا که خوب و بدش رو میدونم بذارم کجا برم یه آدمی رو از صفر شروع کنم به شناختن؟ 
و در جواب مخالفت دیگران برای ازدواج یک پسر با خانومی با شرایطی که ذکر شد میفرمایند ب
چه موقع خیلی نگرانش میشین ؟؟
.
.
موقع هایی که دینگ دینگ خیلی کم آنلاین میشود یعنی یک اتفاقی افتاده است
مثل امروز 
دلم میخواهد به مثبت ترین چیزها فکر کنم 
یعنی باز هم باتری گوشیش خراب شده  و زود خاموش میشود 
#جوجوکو مثل همیشه در انتظار توست 
می خوام بگم چند سال پیش تصوری که از بیست و سه سالکی داشتم با اینی که الان دارم تجربه می کنم خیلی فرق داشت . فکر می کردم احتمالا تو دنیای آدم بزرگا باید کلی دست و پا بزنم که غرق نشم . اما الان به این نتیجه چالش های روانی و شخصیتی ای که باید از پسشون بر بیام خیلی سخت ترن . بعضی موقع ها خودمم نمی دونم چی می خوام ، بعضی موقع ها بدون جنگیدن ، شکست کامل رو حس می کنم و بعضی موقع ها هم خودمو بالای قله ی های بلند می بینم . یه ترکیبی از همه ی اینا می شه من . وقتی
✨﷽✨
پیامبر اکرم (ص)فرمودند
کسى که نمازهاى پنجگانه را در موقع خود اقامه کند و رکوع و سجود نماز را کامل بجا آورد خداى عزّ و جلّ ۱۵ خصلت به او عطا فرماید
۱. سه خصلت در دنیاعمر او را زیاد کند،مال و اموال او را زیاد کند،اولاد صالح او را زیاد کند.
۲. سه خصلت در موقع مرگاز ترس او را ایمن دارد،از هول مرگ ایمن دارد،او را داخل بهشت گرداند.
۳.سه خصلت در قبرسؤ ال نکیر و منکر را بر او آسان کند،قبر او را وسیع گرداند،درى از درهاى بهشت به روى او گشوده شود.
۴. سه خ
دیشب
اتفاق خیلی خوبی افتاد
چون ینفر که دوستم نداشت خودش منو ترک کرد . همیشه من بودم که گله و شکایت میکردم که چرا نیست  و ترکش میکردم کمی بعد قلبم میگفت چرا ترکش کردی. ولی ایندفعه خودش رفت قلبم به شدت شکست ولی الان خوابی دیدم که ماجرایی رو برام یادآوری کرد. 
خواب اون پسری رو دیدم که تو ۱۸ سالگی عاشقش بودم . اون موقع  از تبریز اومده بود تهران دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه تهران بود. خونه ما روبروی خوابگاه دانشجویان بود . باهم دوست شدیم . مدت طولانی ا
یاد بگیریم آدم های به موقعی باشیم !آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت …یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی  نگرانی ،خشمو دلخوری … سکوت نکنیمو پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح "در خودمان ریختنشان" را دور بریزیم  …


ادامه مطلب
عادت‌های غلط در مطالعه چیست؟برای کسب یک رتبه‌ی خوب، فقط زیاد بودن ساعت مطالعه کافی نیست بلکه باید خوب درس بخونید.✋قدم اول برای خوب درس خوندن، تمرکز داشتن موقع مطالعه است و بهترین راه برای افزایش تمرکز، پرهیز از کارهاییه که باعث از بین رفتن تمرکز می‌شن. مثل: ‌.درازکشیدن موقع درس خوندن:چون دراز کشیدن باعث کسل شدن و سنگین شدن چشم‌ها و در نهایت خوابیدن می‌شه.راه رفتن موقع درس خوندن:موقع راه رفتن همه کاری میشه کرد به جز تمرکز کردن برای درس خ
چه قدررر کیف می ده این موقع روز پشت کامپیوتر نشستن!
اصلا یه حس عجیب و باحالی داره که کارای مدرسه رو انجام ندی و به جاش تایپ کنی، یا فیلم ببینی و غیره.
پ.ن. بالاخره موفق شدم همه کتابامو وارد گودریدز کنم، بعد از دو سال! اینم حس خوبیه.
یواش یواش باید وارد فاز دوم بشم: اضافه کردن کتابایی که من دارم و گودریدز نداره :)
پ.ن.دو. سحری خواب موندیم همگی. ببینم تا شب دووم میارم یا نه.
راستش من باور نمیکنم کسی که امروز حواسش هست نوبت رو توی صف رعایت کنه، جنس قدیمی رو با قیمت جدید نفروشه، به موقع بره سرکار و به موقع بزنه بیرون، از بند پ استفاده نکنه و ... فردا صبح از خواب بیدار بشه و تصمیم بگیره خدا تومن اختلاس کنه.
نمیگم هرکسی که تخم مرغ میدزده لزوما کارش به شتر دزدی میرسه. ولی اینم باور نمیکنم که کسی که شتر میدزده یه روزی به تخم مرغ های کسی دست نبرده باشه.
دو سال پیش همین موقع آفیشیالی با هم دوست بودیم.
دو سال بعدش که بشه الان رسما شرعا عرفا قانونا سر خونه خودشه با زنش!
و من تنهام...
دو سال دیگه این موقع...
کی میدونه من کجام؟ با کی‌ام؟ در حال انجام چه کاری و کجای دنیام؟ کی تو زندگیمه؟
شاید الان که دارم به یه موزیک زیبا از بهرام به اسم: "جالبه" رو گوش میدم بهترین موقع باشه که این متنو بنویسم. 6 روز دیگه 19 سالم میشه و کلی آرزو و هدف دارم تقریبا از سال های سختی عبور کردم سال پیش برای من یه سال خیلی مزخرف و سخت بود، تو یه شرایطی بودم که از لحاظ روحی و فکری کاملا بهم ریخته بودم در حال حاظر خیلی بهتر از اون موقع ام چون اون موقع فقط دوست داشتم زمانو سپری کنم و هیچ برنامه یا هدفی نداشتم. تو پست های آیندم به دلایل بهم ریختگیم تو سن 17 و 18 اش
چهارسال دانشگاه و توی خوابگاه زندگی کردن بزرگترین درس های زنرگیم رو بهم داد من میتونم از صفر صفر شروع کنم میتونم روی پاهای خودم بایستم وقتی هیچ کس کنارم نبود و با تمام وجود تلاش کردم اشتباه نکنم برای رهایی از تنهایی هرکاری نکنم والان ثمره ان روزهایم سکوت صبری است که امشب به ان رسیدم او نمی دانم وقتی کنارم می ایستد وضو گرفته و نگاهم میکند و طعنه نداسته هایم را می زند هیچ حسی در من به وجود نمی اورد به جز حس پست بودنش وقتی میگویم نمازت دیر شد می
چوپان
شخصی با ماشین شخصی اش به مسافرت رفته بود موقع اذان ظهر در یکی از جاده های بیرون شهر روی تپه ای مشاهده کرد چوپانی مشغول خواندن نماز است و گوسفندانش مشغول چرا. از دیدن این صحنه لذت برد وخودش را به چوپان رساند چه چیز موجب شده تا نمازت را به موقع ادا کنی ؟ چوپان جواب داد : وقتی من برای گوسفندانم نی میزنم آنها گرد من جمع میشوند. وقتی خدا من را صدا میزند اگر به سمتش نروم از گوسفند هم کمترم
چند روزی می شه که فکرم مشغوله! یعنی دقیقا از روزی که راجع به عادت ها نوشتم. علت اشتغال فکرم هم این بود که دلم می خواست این بار  سعی کنم یکی از عادت های بدِ اخلاقیم رو ترک بکنم. بعد همون موقع یادم افتاد که یه جایی خوندم برای تبدیل یک چیزی به عادت و یا ترک یه عادت، پرداختن بهش کمتر از چهل روز چندان تاثیری نداره و بهترین موقع برای این که چهل روز یه کاری رو انجام بدی یا ترکش بکنی از دهم ذیقعده است. بعد که نگاه کردم دیدم نه از اول ذیقعده بوده و این زمان
به نام خدا
تا به حال هویتم را در فضای مجازی تکه پاره می کردم و با هرتکه ای یک جایی بودم. دلابانوی بلاگفا و بعد بلاگ، مرضیه ای که در گروه دوستان جامعه الزهرا بود، مرضیه گروه همکلاسی های جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، مرضیه ای که در گروه همکلاسی های سابق برقی بود و.... هرکدام تکه ای از من و هویت و زندگی ام را در بر داشت. اما این بار می خواهم با اسم خودم و با یک هویت یکپارچه در فضای مجازی و به تبع آن در فضای واقعی زندگی کنم.
به گمانم محافظه کاری شدیدم
بگ‌بیگ : چه کسانی شاکی‌اند ؟
[بگ بیگ ، ویلی پاانداز و موسی تثلیث از جا برمی‌خیزند]
مردها : نگاه کنید ! اینها شاکی‌اند .
اینها هستند که شکایت دارند .
ویلی پاانداز : صدور حکم ، ریاست محترم دادگاه !
بگ‌بیگ : با توجه به موارد مخففه و ارفاق دادگاه بخاطر وضع نابسامان اقتصادیِ متهم ، تو پاول کرمن محکوم می‌شوی
موسی تثلیث : بخاطر دخالت غیرمستقیم در قتل دوستت
بگ‌بیگ : به دو روز حبس
موسی تثلیث : از آنجهت که امنیت و آرامش را برهم زدی
بگ‌بیگ : به دو سال محر
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
میدانی دلم برای روز های اوجم تنگ شده. خدا میداند آخرین باری که احساس آگاپه کردم چندین هزار سال قبل بوده. الان که بهش فکر میکنم واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی احساس کردم راهی که میرم درسته؟ اما خب اون جایی یادم میاد که یه پوستر خیلی مزخرف تو یه کنگره ای ارائه دادم و هدفم فقط این بود که یه گواهی ارائه بگیرم ولی داور بهم گفت ؛ ((چقدر خوب انگلیسی حرف میزنی)) و خیلی خوشالم کرد. فکر میکنم امیرحسین هم اونجا بود اون موقع (کراش مشترک اون روز های من و نیکو) و
بعضی تغییرات هرچند کوچک میتونه ادم رو خیلی تغییر بده مثل لبخند اگار انسان را زیر رو میکند وقتی لبخند میزنی جوان میشوی حالت خوب میشی مشکلات با تمام عظمتشان مات میشوند و به گوشه ای می روند‌‌.
نقطه ای از زندگی رو تجربه میکنم که چیزی رو عمیقا میخوام که برای بدست اوردنش من نمیتونم تلاشی بکنم و این بدترین جنبه قضیه است من یادگرفتم برای داشته هام بجنگم بعضی چیزها با تلاش و جنگ بدست نمیان.
همین خواستن باعث انفعالم شده میدونم چی میخوام ولی چاره ای ن
بسم او ...
یادمه نیمه شب بعد از عروسی خاله که خسته و کوفته روبه‌روش نشسته بود بهش غبطه خوردم چون مشقاش نمونده بود و فردا صبح قرار نبود بره مدرسه.حدودا دو سال بعدش به آیلین غبطه خوردم چون اون موقع ها یه نوزاد کوچولو بود و باز هم قرار نبود بره مدرسه و حتما اون موقع بازم مشقامو ننوشته بودم :)
ادامه مطلب
جشن فارغ التحصیلی جزو به ‌یاد موندنی‌ترین خاطرات هرشخصی‌ست. چهار سال دوران شیرین دانشجویی با وجود تمام مشکلات و شب‌ بیداری‌ها تجربه زیادی رو به ارمغان می‌آره و همه بعد این چهارسال به یه آدم دیگه تبدیل می‌شن.
آخرین مراسمی که همه‌ی دوستان هم رشته دور هم جمع می‌شن و باید کم کم غزل خداحافظی رو بخونن.
اگر می‌خواین یه جشن به یادموندنی و منحصر به فرد داشته باشین ایده‌هایی که توی این مطلب ذکر می‌کنم رو بخونین و اگر دوست داشتین اجرا کنین.
ادام
جشن فارغ التحصیلی جزو به ‌یاد موندنی‌ترین خاطرات هرشخصی‌ست. چهار سال دوران شیرین دانشجویی با وجود تمام مشکلات و شب‌ بیداری‌ها تجربه زیادی رو به ارمغان می‌آره و همه بعد این چهارسال به یه آدم دیگه تبدیل می‌شن.
آخرین مراسمی که همه‌ی دوستان هم رشته دور هم جمع می‌شن و باید کم کم غزل خداحافظی رو بخونن.
اگر می‌خواین یه جشن به یادموندنی و منحصر به فرد داشته باشین ایده‌هایی که توی این مطلب ذکر می‌کنم رو بخونین و اگر دوست داشتین اجرا کنین.
ادام
مثل وقت هایی که بعد از چند ماه دنبال آهنگی گشتن ، تو تاکسی می شنویش.
مثل وقت هایی که کل خانه را زیر و رو می‌کنی برای پیدا کردن چیزی و شیش ماه بعد زیر تخت پیدایش می کنی...
مثل پوتینی که آخر زمستان حراج می خوره..
مثل لباسی که تازه اندازت شده و دیگر مدلش دلت را نمیلرزاند...
مثل سفری که پنج سال قبل آرزوشو داشتی و حالا سهمت شده...
مثل کفش قرمزی که پنج سال پیش دوستش داشتی و حالا خاک می خورد بالای کمدت...
مثل وقتی که ساعت سه صبح هوای دربند به سرت میزند و شش صب
درد چشم، یا روی سطح چشم یا قسمت های عمقی تر چشم بروز می کند.


به گزارش : درد سطح چشم به شکل خارش، سوزش و درد ناگهانی و تند دیده می شود. درد سطح چشم معمولاً به دلیل وجود یک ماده خارجی در چشم است، مثل عفونت چشم یا هر چیزی که پرده پوشاننده سطح چشم را اذیت کند.
ادامه مطلب
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
وقفه 4 ساله ای که با رفتن به دانشگاه آغاز شد سرآغاز جدایی من و نوشتن بود!...
می شد تعادل ایجاد کرد، می شد چند بعدی تر بود، می شد خیلی از اتفاقات همزمان با رفتن به دانشگاه شکل بگیرد، خواندن، نوشتن، موسیقی، زبان، مهارت های سخت و نرم و... که البته ایمان دارم هنوز هم دیر نشده و می شود این معادله ی نه چندان پیچیده ی توازن در زندگی را حل کرد... می خواهم بنویسم پس از چهارسال دوری از قلم، وبلاگ، دفترچه ای که مدت ها خاک خورد... نوشتن باعث می شود تو هرروز سعی کن
استاد به امیرحسین که قبلا دانشجوی همین‌جا بود و برای تعطیلات برگشته‌بود ایران اشاره‌کرد و گفت: این یه ایده می‌زد، بعد می‌رفت دیگه یه مدت پیداش نمی‌شد. بعد از یه مدت میومد، می‌گفت «عه، تو این فاصله اینو یکی دیگه نوشت و مقاله کرد!» الکی الکی ایده‌ش از دست می‌رفت. همه‌تون همینید. موقع رفتن‌تون که میشه، دیگه فقط به فکر رفتنید. همه چیو ول می‌کنید.
«...همه‌تون همینید.موقع رفتن‌تون که میشه...» چقدر غم‌انگیز بود.
+بی‌ربط: دوست عزیز با اندروید
ظروف مسی از قدیم الایام  در زندگی سنتی ما ایرانیان، نقش خاصی داشت چون
عامه مردم  معتقد بودند که  باید ظروفشان مس و فرش آنها قالی و گلیم باشد .
این اعتقاد به دو دلیل شکل گرفته بود : به دلیل ثابت بودن قیمت  این دو
کالا از موقع خرید تا هنگام فروش آن‌ها، و دیگر اینکه در زندگی همه رایج
بوده ، و در موقع نیازبه راحتی  به پول تبدیل می‌شد. به همین خاطراستفاده
از ظروف مسی بین همه ی اقشار جامعه رواج داشته است .
این دیگر یکی از آن «دلخوشی های کوچک» زندگی نیست که همیشه حرفشان را می زنم. این حقیقتا یکی از بزرگ ترین دلخوشی هایی است که می تواند در زندگی کسی پیش بیایید! مثلا دیدار یک انسان فوق العاده بعد از یک سال دوری... دور هم جمع شدن خانواده ی زیادی کوچکتان بعد از یک سال... و به طَبَعیت لبخندهای گرم و ژرفی که صورت همهههه را زینت داده... شوخی های احمقانه و خنده هایی که برای آن شوخی ها زیادی اند... بوی عطرش که تقریبا داشت فراموشت می شد... و می دانید کجایش از همه ب
هو الرفیق
با تو ام آلاء 
با خود خود خودت! 
تو همیشه میگی من چهارسال جنگیدم! 
پس کی زندگی کردی؟! 
بین جنگ و دعوا هاتون فرصت کردی و یه نفسی کشیدی
همیشه تو گوش خودت مشق ولایت پذیری و خوندی
یادته کفر مریم درمیومد و بهت میگفت بسه! نمیخواد ولایت پذیری کنی؟! 
دیدی نتیجه داد اون ولایت پذیری هات! 
محمد و ولی خودت میدونستی و اطاعت از حرفاش و جز واجبات زندگیت
که اگه میگفت بمیر براش میمردی! 
اون موقع این طور زندگی کردن سختت نبود 
چون نیت داشتی، چون هدفت یکم
امروز رفتم پیش مشاور خواهرم آقای دکتر ح مرکز مشاورش توی خیابان خودمونه چهارسال پیش رفتم پیشش خیلی حالم بد بود نزدیک کنکور کارشناسی بود و من نمی دونستم راهم درسته یانه و میخواستم استرسم رو کنترل کنم حالا برگشتم خواهرم پیشش مشاوره میرفت جلسه پیش گفته بود به خواهرت بگو بیاد میخوام ببینمش باید باهاش درباره تو صحبت کنم منم خاطره خوبی ازش نداشتم با این حال با خواهرم رفتم از چندسال پیش من خیلی تغییر کردم هم از نظر ظاهر هم اخلاق اومد بعد از اینکه ب
بوی محرم می آید و فضا پاییزی میشود فضا غرق در سکوت میشود...
چه سکوت شگفت انگیزی انگار همه مرد میخواهند گریه کنند در این موقع خنده ها تمام میشود و بغض جای همه ی آن خنده ها را میگیرد
و این موقع محرم است..
خب دوست های عزیز دیگه محرم داره نزدیک میشه و من دیگه به خودم اجازه نمیدم تا آخر محرم پست خنده دار بذارم ولی پست های دیگه ای میذارم که براتون جالب باشه و لطفا همچنان به وبلاگ من سر بزنید
ممنونم 
یاحسین
نظر لطفا یادتون نره
از پنجشنبه تا حالا بی حال هستم !!! فقط عرق میکنم و میلرزم !!! امروز رفتم شرکت یه ساعت بیشتر اونجا نبودم و برگشتم چرا؟ حالم خوب نبود رفتم دکتر !!! بهم گفت سرما نخوردی مشکل صفرا پیدا کردی ؟ نمیدونم شاید بخاطر عادت غذاهایی که دارم صبحونه ناهار نمیخورم !!! بجاش تلافی شو موقع شام حسابی میخورم و موقع غذا هم حسابی مایعات میخورم و یه نوشابه خور قهرا هستم !!!! نمیدونم شاید !!!
اولین شب قدر سال98
شب 19 رمضون بعد از افطار ساعت23 رفتیم مسجد محله،موقع نشستن خیلی گشتم تا تونستم یه جا برا نشستن پیدا کنم اونم کنار دیوار،تو هم خیلی خوبو آروم بودی برعکس تصورم،ولی دوست نداشتی زو زمین بزارمت میخواستی همش بغل باشی و 80 درصد تو بغلم بودی،موقع قرآن به سر یه قرآن کوچولو هم بردم و به سرت گذاشتم،خیلی حس خوبی بود و خدایا شکرت،پارسال تو شکمم بودی و امسال تو آغوشمتنها ترسم این بود که موقع رفتن سختم باشه آخه موقع ورود به مسجد زمین خوردم ب
سلام ساعت 4 پاشدم اب خوردم،همون موقع یاد روزی افتاد که بخاطر اب خوردن بد موقع صورتم باد کرده بود خودم متوجه نشده بودم..اول دبیرستان کلاس اول ریاضی داشتیم،بخوام یا نخوام معلم ریاضی هم دوستم داشت و هوامو خاص داشت،بلافاصله بعد ورود به کلاس گفت،فلانی گفتم بله خانم اتفاقی افتاده،اخه عادت داشت وقتی وارد میشد بلافاصله حضور غیاب میکرد،گفت صورت چرا پف کرده،گفتم واقعا یعنی فکر کنید خانواده نفهمیده بودند،با بچه های با سرویس میومدم نفهمیده بودن،تو
هنگام سرما خوردگی چگونه آرایش کنیم؟
 
 

آرایش در موقع سرما خوردگی
 
مبتلا شدن به سرما خوردگی و انفولانزا طی ماه های سرد سال چیز عجیب و دور از انتظاری نیست، ولی بیمار و بی حال بنظر رسیدن هم خوش آیند نیست. با انجام چند ترفند ساده که یک شخص بیمار هم به آسانی میتواند انجام دهد میتوانید در روزهای بیماری هم خوش چهره باشید.
از پرایمر استفاده کنید
ادامه مطلب
اصرار می‌کنند که سحر هم پیششان باشیم. مادر همسرم می‌گوید یک لقمۀ محبت‌ست همه با هم می‌خوریم و می‌داند من چقدر عاشق این دو کلمه "لقمۀ محبت" هستم. سر ساعتی که تعیین کرده‌اند می‌رسیم. با لبخند و به گرمی استقبال می‌کند و در حالیکه به ساعت نگاه می‌کند چند تا پسته و بادام کف دست من و همسرم می‌گذارد و با لبخند می‌گوید این هم جایزۀ به‌موقع آمدنتان. همانطور که سفره را می‌چینیم با خوشحالی زیر لب زمزمه می‌کند "آدم خستگی از تنش در میره وقتی شماها ب
هدف کلی این بخش آشنایی اجمالی به حسابداری و قواعد کلی حاکم بر آن است که در گفتار نخست پیرامون اهمیت حسابداری، بایستی اهمیت و نقش اطلاعات حسابداری را در واحدهای تجاری و فضای اقتصادی جامعه مدنظر داشت.
تصمیم گیری صحیح و به موقع، رمز موفقیت موسسات است. این مهم دست یافتنی نیست مگر زمانی که اطلاعات صحیح و به موقع در اختیار مدیران موسسات قرار گیرد. از طرف دیگر سرمایه گذاران در صورتی می توانند در بازارهای سرمایه حضور شایسته داشته باشند که اطلاعات ح
سلام...
بالاخره سفر چهار روزه مون به شمال و دید و بازدید اقوام تموم شد...:)
سفر رفتن رو دوست دارم ولی از راه سفر متنفرمممم...:/
موقع رفتن ترافیک نبود ولی موقع برگشتن...اونقدر ترافیک بود ک من دیگه اعصابم ریخته بود به هم...عاخه راه سه ساعته رو 7 ساعته طی کردیم...:/
ولی شمال خییییلییی خوب بود...هوای خوب، خنک، سرسبزی...و دیگر هیچ...:)
محیای چهار ساله مون(خواهرزاده م) هم یاد گرفته موقع قایم موشک بازی آروم را ه بره که متوجه نشم کجاست...:)

+روز و شبتون پر از هوای خوب
از اصلی­ ترین اقدامات جهت افزایش طول عمر خودرو، تعویض به موقع روغن موتور و فیلتر روغن است. با افزایش آلودگی روغن در اثر کارکرد طولانی، روغن لجن میشود و به­ صورت لخته درمی­آید. در پی ایجاد اختلال در پمپاژ روغن و نرسیدن روغن به اجزای حیاتی موتور، مشکلاتی همچون تماس مستقیم بیشتر قطعات فلزی و تولید آلودگی‌های بیشتر در روغن بروز پیدا میکند. این روند می‌تواند موجب مشکلات بسیار حادی همچون روغن سوزی و یاتاقان زدن موتور خودرو شود که هزینه زیادی ر
و توش نوشت به دخترهایی که بی ادبی به والدینشون می کنن و گاو و زر نزن و خفه و چیزایی که زشته آدم بنویسه نمیگن مبارک 
خوب اونقدر خوشحال شدم که با خودم تصمیم بگیرم دیگه بهش فوش ندم 
ولی خوب اون هنوزم حرف نمیزنه 
حتی یه بسته شکلات شیک مجلسی خریدم و بهش تعارف کردم فقط یکی برداشت و هیچی نگفت 
سلام هم که کردم جوابی نشنیدم 
شکلات رو خودم تعارف کردم و بعد بردم قایم کردم 
چون اصصصصصصلا دلم نمیخواد دختر کوچیکه برداره
و مامان فاطمه (خواهر دومیم) 
اگه تو ب
من کارهای جدیدی را که در محل کار امروز به من تخصیص داده می شود، از فردا شروع می کنم.
امروز را می گذارم برای تغییر برنامه ی زمان بندی کارهایی جاری (البته اینکه می گویم تغییر زمان بندی کارها نه اینکه برای همه کارهای یک زمان مشخص دقیق و وجود داشته باشد نه، یک چیزی در ذهن آدم هست که مثلا این کار را تا این موقع انجام می دهم، این کار را تا ان موقع، و با این تغییر خودبخود جا و مدت این کارها عوض می شود)
(ایده از روز ارجاع پروژه مدیریت عملکرد به من-11 دی 97)
امروز: شنبه
با اینکه از آن دسته معلمانی نیستم که بتوانم ادعا کنم مشکلاتم را پشت در کلاس میگذارم و داخل کلاس می شوم و موقع برگشتن دوباره آنها را زیر بغل میزنم و به خانه می روم (البته در کل به وجود چنین توانایی ای بدبین و مشکوک هستم) اما قبول دارم که گاهی چنان غرق تدریس و لذت از یادگیری دانش آموزانت می شوی که انگار شهد شیرین هر چه علم نافع است در جان خودت ریخته می شود؛ آن موقع است که سبک و شاداب هستی و شاید لحظاتی اندک فارغ شوی از آنچه درونت را به
گروه سلامت خبرگزاری فارس: زیبا عراکی پژوهشگر حوزه کودکان در یادداشتی پیرامون موضوع دروغ‌گویی کودکان و نوجوانان و راهکارهای پیشگیری از آن نوشت: همه پدر و مادرها دوست دارند فرزندانی داشته باشند که دروغگو نباشند،صادق باشند و گاهی از دروغ گفتن فرزندان شان نگران می‌شوند، توجه داشته باشید که اگر فرزندتان زیر چهارسال دارد از دروغ گفتن او نگران نباشید این کار جنبه اخلاقی ندارد؛ چرا که او تعمدا دروغ نمی‌گوید و بنا به دلایلی این گونه صحبت می کن
اگر برنجتان شور شد
• اگر هنگام پخت کته و موقع جوشیدن برنج در آب، متوجه شدید که برنج خیلی شور شده است، داخل آب برنج چند تکه سیب زمینی پوست کنده بریزید. سیب زمینی، شوری غذا را به خود جذب می کند.
• اگر قبل از آبکش کردن برنج متوجه شوری آن شدید، موقع آبکش کردن، مقدار آب بیشتری روی برنج آبکش شده بریزید.
• اگر دیگر کار از کار گذشته بود و کاری برای جبران شوری برنج نمی توانستید انجام دهید خورش را کم نمک بپزید.
ادامه مطلب
هوالرئوف الرحیم
امشب داشتم با ریحانه در مورد حرفی که اون فرد زد، با هم صحبت می کردیم.
ریحانه اعتقاد داره من برای خوب شدن حال خودمم که شده یه دور دیگه برم پیش طیبی که روانشناسه. من گفتم همون یکبار کفایت کرد و همه چیز درست شد. 
درسته که چهارسال زجرم دادن. یکسال بایکوتم کردن، ولی الان همگیمون از خر شیطون پایین اومدیم و منم روش جدید دوری و دوستی رو پیش گرفتم. 
دستم رو صادقانه جلوشون نمیگیرم که خط کش کف دستم بکوبن. یا دستم رو جلو نمیارم. یا اگه بیارم
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
برایان هوک تذکری به موقع به شریکان اروپایی ما در برجام داد و به صراحت اذعان کرد که قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل آزمایش‌های موشکی [ایران] را ممنوع نکرده است.
او گفت یکی از نقائص توافق هسته‌ای ایران این است که به ممنوعیت آزمایش‌های موشک‌ های بالیستیک ایران خاتمه داد.
جمعه ، ۱۵ آذر ۹۸@IrNews_24
مشاهده مطلب در کانال
پرسید: «بیست و چهارسالگی چه شکلی است؟»
گفتم: «نمی‌دانم، خوب است!»
گفتم نمی‌دانم ولی بعد که تنها شدم به سوالش فکر کردم. و بعد عمیق‌تر فکر کردم. و باز عمیق‌تر فکر کردم. به نظرم رسید بیست و چهارسالگی زیباست؛ اما به همان میزان که زیباست، زشت است.
به گمانم زیباست، چون نشان از ابتدای یک راه پر پیچ و خم دارد. راهی که هرچند در ابتدای آن ایستاده‌ای اما پشت سرت به اندازه‌ی همین بیست و اندی سال تجربه اندوخته‌ای. (و اگر نه به اندازه‌ی تمام این بیست و ان
مثل راه رفتن روی تردمیل می‌مونه. هرچقدر میری جلو تموم نمیشه. نه‌تنها تموم نمیشه بلکه به آخرش هم نمیرسی. اصن آخری نداره که بخوای بهش برسی. کاش یکی بود که بهم میگفت نتیجه این درس خوندنا میتونه قبولی باشه، یا بهم میگفت حداقل آخرش چی قبول میشم. 
هرچقدر می‌خونم کمتر نتیجه می‌گیرم. از نظر نمرهٔ مدرسه نه. چون می‌دونم این نمره‌ها هیچ‌جای دنیا قرار نیست به دردم بخوره. از آزمونایی که میدم و افتضاح فقط برای یک ثانیه‌ش هستش.واقعا واقعا خیلی وحشتناکه
متنفرم
از دریایی که زیر نور خورشید خروشان است
انگار لیاقت گرمای وجود خورشید را ندارد
چرا انسان ها هم این گونه اند؟
مگر خود محبت نمی کنند؟
پس چرا قدر محبت دیگران را نمی دانند؟!
شاید اندازه ی دریا درد دارند
یا که گرمای خورشید برایشان کافی نیست
نکند پر توقع اند؟
یا نکند خورشید کم می گذارد؟
اگر روزی خورشیدشان ماه شود چه؟
آن موقع باز هم خروشان خواهند شد؟
معلوم است که نه
مراقب خورشیدمان باشیم
با خروشمان خورشیدمان را ماه نکنیم
چراکه شاید خورشیدمان
به نام خدا
تا به حال هویتم را در فضای مجازی تکه پاره می کردم و با هرتکه ای یک جایی بودم. دلابانوی بلاگفا و بعد بلاگ، مرضیه ای که در گروه دوستان جامعه الزهرا بود، مرضیه گروه همکلاسی های جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، مرضیه ای که در گروه همکلاسی های سابق برقی بود و.... هرکدام تکه ای از من و هویت و زندگی ام را در بر داشت. اما این بار می خواهم با اسم خودم و با یک هویت یکپارچه در فضای مجازی و به تبع آن در فضای واقعی زندگی کنم.
به گمانم محافظه کاری شدیدم
قبل‌ترها و وقتی کوچکتر بودم به بهانه‌ی خواندن روش ساختن وبلاگ در رشد نوجوان وبلاگ می نوشتم و البته می‌خواندم،مدت‌ها رهایش کردم،شاید به خاطر جذابیتی که دیگر نداشت ،شاید به خاطر تلگرام و اینستاگرام.به هر حال امروز روزی‌ه که می‌خوام دوباره این سنت حسنه رو از سر بگیرم! فقط فرقش با اون موقع این‌ه که اون موقع می‌نوشتم تا خونده بشه و الان از اینستاگرام و توئیتر و تلگرام پناه آورده‌ام به وبلاگ تا خونده نشه ؛ ولی نوشته بشه ! اگه یه نعمت خدا واج
زمان خیلی سریع تر از اون چیزی که هرکدوم از ما فکر میکنیم، در حال حرکته. دوم آذر سال نود و هفت بود که آووکادو اینجا رو بهم نشون داد. اون موقع نه خونه ای داشتیم و نه زندگی ای! پارسال همین موقع فقط نامزد بودیم! هیچوقت فکر نمیکردم تو یک سال این همه تغییر کنم. تغییر شهر... خونه... وسایل... شغل... طرز تفکر... حتی وقتی توی آینه نگاه میکنم قیافه م هم تغییر کرده! تقریبا هیچی از یلدای پارسال باقی نمونده و این منِ جدید بیشتر خوشحالم میکنه.
از چند تا دلتنگی میخوام واستون بگم :
خب اولیش واسه حال و هوای پارسال این موقع ست ، جالبه پارسال این موقع ها به قدری حالم بد بود
که فکر نمیکردم هیچ وقت دلم واسش تنگ بشه ... ولی الان شده ! دلم واسه حال پارسال این موقع ،
حال و هوای شروع کلاس زبان تو اموزشگاه جدید ،بچه های اون ترم کلاسمون (غیر اون حمید ک گفتم
خیلی رو مخم بود و ازش بدم میامد و میاد هنوز ) ، مرکز و عمو جیمز ! البته 20 به بعد فروردین بود که
فعالیتمون تو مرکز شروع شد ، اول کنار عمو جیمز بودیم
امروز تو باشگاه ازم اجازه گرفتن که موقع تمرین ازم فیلم بگیرن تا بتونن بگن که این متد حالت درمانیم داره بعد اینو به عنوان لایو گذاشتن اینستاگرام تا اینجاش که مشکلی نیست موقع لایو گرفتن هم کامل توضیح دادن که این شخص فلان و بیسار بعد یه خوشحالی اومده تیکه انداخته که معلومه ایشون سالها در عرصه ورزش فعالیت داشتن که یه حرکت ساده رو نمیتونن انجام بدن د آخه مگه کری خواهر/برادر؟
خدا رو شکر که من یکی حداقل مشکلم مال پاهامه نه درک و شعورم !
یه نوه عمو دارم...که یه دختر تقریبا ۳و نیم ساله اس...
نیم سال یا بیشتره که واسه همه عروسکاش اسم گذاشته و عروسکاش شدن دخترا و پسراش ...زهرا‌خانوم...آقا نیما...آنا و السا ...و هر موقع بهش میگی اسم بابای این بچه ها چیه ...میگه اسمش" کیلی کته رررررر" است ...با فتحه روی کاف دومی و ر های آخری را به لهجه ایتالیایی بخوانید .هر موقع بهش میگی کجاس بابای بچه ها میگه سرکار !خلاصه از شمال که برگشتن گوشی مامانشو خواسته ...مامانش گفته واسه چیته گوشی؟گفته یه زنگ بزنم‌ "ک
اگر برنجتان شور شد
• اگر هنگام پخت کته و موقع جوشیدن برنج در آب، متوجه شدید که برنج خیلی شور شده است، داخل آب برنج چند تکه سیب زمینی پوست کنده بریزید. سیب زمینی، شوری غذا را به خود جذب می کند.
• اگر قبل از آبکش کردن برنج متوجه شوری آن شدید، موقع آبکش کردن، مقدار آب بیشتری روی برنج آبکش شده بریزید.
• اگر دیگر کار از کار گذشته بود و کاری برای جبران شوری برنج نمی توانستید انجام دهید خورش را کم نمک بپزید.
 
ادامه مطلب
ممنون از کسانی که دغدغه ی شرکت در انتخابات دارند. و ممنون تر از کسانی که دغدغه ی انتخاب صحیح دارند و در صدد تحقیق هستند.
اما برادرم! دم انتخابات موقع تحقیق نیست! نماینده ی مورد نظر شما کسی است که در غیر این شرایط تبلیغاتی درباره ی او تصمیم گرفته باشی!
چرا؟
واضح است!
چون موقع انتخابات تبلیغات است که حرف اول را می زند. شاید قورباغه را رنگ کردند و به اسم قناری به ما قالب کردند!
موقع انتخابات چرب زبانی ها شروع می شود؛ محبوبترین افراد آنهایی می شوند ک
برای خودت وقت بذار. لباس مورد علاقه‌ت رو بپوش و رژ خوش‌رنگت رو بزن. آهنگ مورد علاقه‌ت رو پلی کن و برو جلوی آینه باهاش برقص. اهمیت نداره اگر بلد نیستی برقصی. هیچ‌کس اولش بلد نیست. اما اونی که باید تو رو کشف کنه خودتی. اونی که باید پیچ و خم‌ها و ظرافت‌هات رو پیدا کنه، در وهله‌ی اول خودتی.که اگر متوجه‌شون شدی، اون موقع‌س که می‌تونی به بقیه یاد بدی دوسِت داشته باشن و برات ارزش و احترام قائل بشن. اون موقع‌س که می‌تونی خودت باشی و از خودت بودن ن
خواب دیدم توی یک خانه‌ی خیلی بهم ریخته هستم. آدم‌های توی خانه همکارانم توی شرکت قبلی بودند.دوست نداشتم آنجا باشم. به دلیل نامعلومی حتا نمی‌توانستم بنشینم. بعد یکی از دندان‌های خرد شد و من تکه‌هایش را از داخل دهانم جمع کردم. هیچ جای خانه حتا سطح اشغال نبود و من نمی‌تواستم تکه‌های دندان را از خودم دور کنم. کمی جلوتر یکی دیگر از دندان‌هایم کاملا خرد شد و من تکه‌هایش را تف کردم توی دستم. توی خانه می‌گشتم که خرده دندان‌ها را جایی دور بریزم ا
باسمه تعالی
چهل حدیث
ادب و احترام
غزل۱

اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی
از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی
گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی
گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی
هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی
موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی
گر کنی وقت خودت صرف امور تهذ
  انتخابات مجلس شورای اسلامی ایران، انتخاباتی است برای تعیین نمایندگان مجلس شورای اسلامی که بر اساس اصل ۶۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هر چهارسال یکبار برگزار می شود.رقابت های انتخاباتی مجلس شورای اسلامی که ایرانیان قانونگذاران خود را در آن انتخاب می کنند ازجمله با اهمیت ترین تحولات سیاسی در جامعه محسوب می شود، چراکه نتیجه آن تأثیر گسترده ای بر حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه در دست کم چهار سال آتی بر جای می گذارد.از آنجا که آغاز ب
به خاطر اون موقع هایی که از کسی به جز خدا یاری خواستیم از خدا طلب مغفرت کنیم .
خدا خوشش نمیاد موقع گرفتاری در خونه ی کس دیگه ای رو بزنیم .
خدا می گه مگه من نگفتم خودم برای تو کافی هستم ، پس چرا بدون امید به من سراغ کس دیگه ای رفتی؟! 
من خودم تا ته رفاقت باهاتم 
به  سقف خیره شده ام، به حرفهای تو فکر میکنم و Smiths گوش میدهم. گفته بودى: "دیدی حسرت دیدنت به دلم موند؟" گفته بودم: "این وضع که تموم بشه میام دیدنت، فردای قرنطینه." انگار که گفته باشم فردای انقلاب، یا فردای آزادی. گفته بودی موهایت را برایم بلند خواهی کرد و تا آن موقع به لحظه دیدارمان فکر خواهی کرد. تو به لحظه دیدار فکر میکردی و من به امیدی که در حرفهای توست. و به موهای تو که تا آن موقع چقدر بلند خواهد شد. در هر بحرانی که ردپایی از مرگ دارد، انسان نگرا
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
ما امروز رأی دادیم. در شرایطی هم رأی دادیم، که همۀ اهل سیاست چه اونهایی که واداده اند، چه اونهایی که واپس گرایند و چه اونهایی که انقلابی و آرمانگرا هستند، بالاتفاق شرایط این دوره را از تمام دوره های قبلی حساس تر می دانستند...
ما رأی دادیم، خیلی های دیگر هم آمدند و رأی دادند، اما در تمام مدت رأی گیری از اونهایی که دورۀ قبل به لیست انگلیسی رأی داده بودند و وضع اسفبار امروز را برای کشور رقم زدند، خبری نبود. انگار این جور آدم ها، حتی به اندازۀ سگ ه
بی آنکه بفهمی می گذرد و تمام...
با خود می گویم:
یکسال دیگر هم از چند سالی که زنده ای هم گذشت...
چه کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟
این همون چیزی بود که می خواستی؟
 
پارسال برایم این موقع عجیب با استرس همراه بود، می ترسیدم که سال بعد این موقع من کجا هستم؟ چه می کنم؟ آیا به هدفم رسیده ام؟
ادامه مطلب
بی آنکه بفهمی می گذرد و تمام...
با خود می گویم:
یکسال دیگر هم از چند سالی که زنده ای هم گذشت...
چه کردی؟ چه چیزی به دست آوردی؟
این همون چیزی بود که می خواستی؟
 
پارسال برایم این موقع عجیب با استرس همراه بود، می ترسیدم که سال بعد این موقع من کجا هستم؟ چه می کنم؟ آیا به هدفم رسیده ام؟
ادامه مطلب
رزق بی حساب یعنی این موقع شب یادت بیوفته یه شهیدی(شهیده توران اسکندری) تو انفجار سال 95 حله شهید شده بود و همون زمان مردم رفتن صفحه اینستاگرامش و کلی ازش التماس دعا خواستنشاید برای یه عده قابل درک نباشه این مسئله ولی برای خیلی ها این یعنی باور دارن شهید زنده استرزق بی حساب یعنی بعد دو سال این موقع شب یاد شهید کنی و سر بزنی به صفحه اش و پستاش رو بخونی و برسی به عکس نوشته ای با این متن:صاحب این پروفایل شهید می شود إن شاء الله یعنی باید بشه اگه نشه م
دقت کردید اکثر مواقع دقیقا همون موقع اون چیزی که تک تک سلول های بدنمون خواستنشو با تمام وجود فریاد میزنن رو نداریم و بهش نمیرسیم؟ مثلا همین الان دلم کیک شکلاتی میخواد و ندارمش. و  میدونم  که اگه برم بیرون و بخرمش اون موقع نمیخوامش. 
شاید دنیا میخواد مطمئن بشه که خواسته مون واقعیه. یا شاید فقط قدرشو در حالی میدونیم که براش صبر کرده باشیم. یا شایدم دنیا میخواد آزاد بودن و رهایی از هر چیزی که دوست داریم رو یادمون بده. که وقتی میخوایم بمیریم راحت
بهانه این نوشته رو روز دانشجو است.
یک.
اسمش دانش‌جو است یعنی کسی که جوینده دانشه ولی حقیقتاً این‌که آخر ترم به دنبال جزوه از فلان خانم نازک نویس و چند رنگ نویس می‌گردند و به دنبال هویت خود دانشجویی رو یدک می‌کشن.
الحق و الانصاف که هیچ چیز به جز الفاظ و اسماء بی‌هویت نشده و به هیچ چیز بیش از ساحت اسماء تجاوز صورت نگرفته و حرمت کلمات دریده نشده!
دو.
در دوران تحصیلم در رشته مهندسی و یا اون موقع که علوم سیاسی می‌خوندم یا اون موقع که حوزه می‌رفتم
گونی های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار. حاجی وقتی فهمید، خیلی عصبانی شد. پرید به ما که «...دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره.»
از همان موقع دستور داد تا این گونی ها خالی نشده، کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تا مدت ها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی می کردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا می کردیم و می خوردیم.
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 68
اولین شب قدر سال98
شب 19 رمضون بعد از افطار ساعت23 رفتیم مسجد محله،موقع نشستن خیلی گشتم تا تونستم یه جا برا نشستن پیدا کنم اونم کنار دیوار،تو هم خیلی خوبو آروم بودی برعکس تصورم،ولی دوست نداشتی زو زمین بزارمت میخواستی همش بغل باشی و 80 درصد تو بغلم بودی،موقع قرآن به سر یه قرآن کوچولو هم بردم و به سرت گذاشتم،خیلی حس خوبی بود و خدایا شکرت،پارسال تو شکمم بودی و امسال تو آغوشمتنها ترسم این بود که موقع رفتن سختم باشه آخه موقع ورود به مسجد زمین خوردم ب
بیماری آب سیاه 
 
یک متخصص قرنیه گفت: اگر برای درمان آب سیاه چشم به موقع به پزشک مراجعه نشود ممکن است به از دست رفتن کامل دید منجر شود
  علیرضا برادران رفیعی متخصص قرنیه و استاد دانشگاه شهید بهشتی درباره بیماری آب سیاه چشم اظهار کرد: آب سیاه چشم (گلوکوم) از جمله اختلالات چشمی است که بر اثر فشار چشم به وجود می‌آید و به‌طور معمول درد و نشانه‌ای ندارد و در صورت درمان نشدن به موقع به از بین رفتن کامل دید منجر خواهد شد.
 
ادامه مطلب
بیماری آب سیاه 
یک متخصص قرنیه گفت: اگر برای درمان آب سیاه چشم به موقع به پزشک مراجعه نشود ممکن است به از دست رفتن کامل دید منجر شود
  علیرضا برادران رفیعی متخصص قرنیه و استاد دانشگاه شهید بهشتی درباره بیماری آب سیاه چشم اظهار کرد: آب سیاه چشم (گلوکوم) از جمله اختلالات چشمی است که بر اثر فشار چشم به وجود می‌آید و به‌طور معمول درد و نشانه‌ای ندارد و در صورت درمان نشدن به موقع به از بین رفتن کامل دید منجر خواهد شد.
 
ادامه مطلب
واکنش مردهای دور و بر موقع خوردن غذای همسر1- مرد همون طوری که لقمه اول به نیمه های زبونش رسیده: خانم. میگم جدیدا دستت لرزش پیدا کرده? یا شاید بازم موقع ریختن نمک ادویه غذا حرفای اقدس خانم از پشت تلفن حواست و پرت کرد?- خانم خونه: :/ :| میگم اصلا این غذا به پرزهای چشایی شما برخوردم کرد?2- مرد که در حال خوردن آخرین قاشق غذاشه میگه: الحمدلله.+ خانم خونه که از لقمه اول به دهان مبارک همسر خیره شده میگه: طعمش خوب بود? خوشمزه بود?- مرد خونه که لقمه اش رو قورت د
زنگ زدن در مراکز آموزشی برای اعلام ساعات شروع و پایان کلاس ها از دیرباز نماد نظم و انضباط در مدرسه بوده و اعلام به موقع و بدون تأخیر زنگ یکی از دغدغه های مدیران مراکز آموزشی می باشد.با نصب این سیستم به زنگ اخبار موجود در مدرسه دیگر نگران اعلام به موقع زنگ ها نباشید.نحوه استفاده از این دستگاه بسیار ساده است برنامه زمانی زنگ ها را وارد برنامه دستگاه نموده و مدت زمان طول زنگ ها را مشخص می نماییم؛ با وصل کردن خروجی دستگاه به زنگ اخبار موجود در مدر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها